پیشگام رهایی

پیشگام رهایی

طبقه بندی موضوعی

مسولیت

چهارشنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۴، ۱۰:۵۶ ق.ظ

مسئولیت شیعه بودن، غیر از آن که یک بحث علمی و فلسفی و اعتقادی بسیار عمیق است، در قلمرو و تحقیق محقق و متفکر و آشنا با مسائل علمی، خود بخود، بحثی عمومی نیز هست، که هرکه به مکتبی - یا مذهبی - معتقد می‌شود، مسئولیت‌هایی را متوجه خویش می‌کند و شیعه بودن نیز از این قاعده مستثنی نیست.

هر کس (در هر سطحی از تفکر علمی) با اعتقاد به هر مکتب و مذهبی، باید خویشتن را در برابر این پرسش بیابد که: "اعتقادم، چه مسئولیت‌هایی را متوجه‌ام می‌کند؟" بخصوص وقتی که مسئله "شیعه بودن" است و مسئولیت بسیار جدی‌تر و سنگین‌تر. چرا که یکی از خصوصیات مذهب تشیع (نسبت به سایر مذاهب برادر در اسلام) تعریف ایمان است.

دانشمندان شیعه، در تعریف ایمان، غیر از ایمان به قلب و اقرار به زبان، شرط عمل و اجرا (و بنا به اصطلاح عمل به جوارح) را نیز می‌افزایند، که اصل "اصالت عمل" است

روشنفکر مترقی و آگاهی که می‌داند و عمل نمی‌کند، با منحط جاهل خواب آلودی که نمی‌داند که عمل کند، مساوی است. کسی که تمام مسائل اجتماعی را دقیق و عالمانه تحلیل می‌کند، اما از تعهد هر مسئولیت اجتماعی سر باز می‌زند، به اندازه کسی که اصلاًَ نمی‌داند جامعه چیست، ارزش وجودی دارد، زیرا که "بد" و "خوب" ، "ایمان" و "کفر" و "شیعه بودن" و "شیعه نبودن"، بعد از عمل است که تحقق می‌یابد.

دانشمندان شیعه، با این اصل اضافی (اصالت عمل) نشان می‌دهند که بینش اصلی شیعی، تا چه حد برای مسئولیت، اصالت قائل است. اصالتی که در ذات "شیعه بودن" نهفته است، نه وظیفه‌ای که هر فرد پس از شیعه بودنش باید انجام دهد.

در قرن بیستم، فاجعه‌ای بزرگ، بسیار عمیق و هنرمندانه طرح شد، و علم بخاطر خود علم ارزش یافت. نه در خدمت اثبات یا انکار مذهب، مکتب، ایدئولوژی و حق و باطل. "من جامعه‌شناس" جامعه‌شناسى‌ام را وسیله قرار نمی‌دهم تا برای مردم مکتب بسازم، راه حل پیشنهاد کنم، و بوسیله آگاهی‌های علمیِ جامعه‌شناسى‌ام به رهائی و نجات، هدایتشان کنم...

می‌بینید که چگونه با سرپوش زیبای "حقیقت علمی" و "آزادی و عدم تعهد و مسئولیت عالم" ، و با شعار "آزاد شدن دانشمند و دانش"، توده های انسانی و بشریت و جامعه‌هایی را که از ناهنجاری و تبعیض و تصادم و تضاد رنج می‌برند و راه نجاتی می‌جویند، از آگاهی‌ها و روشنگری‌ها و یاری‌هایی که علم (و بخصوص جامعه شناسی) می‌تواند ببخشد، محروم می‌کنند؟

"هنر را برای هنر دوست بداریم"، یعنی مردم را با لذت‌ها و زیبایی‌های مجرد سرگرم کردن، و هنر را نیز سرگرم خلق این تفنن‌های ذوقی کردن، که کسانی بتوانند از آن لذت ببرند که در رفاه مادی و اجتماعی بسر می‌برند و می‌خواهند فراغتشان را به فعالیت‌های هنری بپردازند و خلاصه شکم گنده‌های خرپولی که در مزایده‌ها و گالری‌ها تابلو‌های هنری می‌خرند به قیمت‌هایی که آوازه‌اش بپیچد! آن‌ها که فقط از هنر پول دارند و هنر مکیدن و کید.


من به عنوان کسی که از نظر طبقاتی وابسته به توده روستایی این کشور است (یا لااقل بوده است) می‌دیدم که همان لحظاتی که دهقان، تمامی عمرش را فدای لذت جویی‌های ارباب می‌کرد و ناموسش بازیچه خان و خان‌زاده بود، و وجودش ابزار دست خان، و شلاق خان، نویسندگان عالی و هنرمندان پر احساس و شعرای حساس ما، در انجمن‌های ادبی بسیار موقر و محترم! تهران در کار خلق چه آثار عظیمی بودند! دردشان همه قافیه‌ای بود که درست جا بیفتد و صدای " اَعِد "، " اَعِد " همپالکی‌ها را درآورد. و محققین و دانشمندان بزرگمان (به قول خودشان) در همین عصر، پانزده سال مدام کوشیدند و تمامی متن‌های اسلامی و ادبی هزار سال اخیر را زیر و رو کردند و به این نتیجه رسیدند که: کلمه "زلیخا" در هیچ یک از متون قدیمی یافت نشد!! الان هم رساله‌های دانشکده‌های ادبیات ما را نگاه کنید، هنوز شیوه تحقیق همان است که ادوارد براون و قزوینی تعلیم دادند و روح و بینش از آن هم کهنه‌تر است، میراث "سیبویه" است که پس از عمری تحقیق در دم احتضار، حسرتش همه این که: "مت و فی قلبی شائبه حتی" (می میرم در حالی که در قلبم این ابهام و شائبه است که آیا کلمه "حتی" حرف جر بود؟ اسم بود؟ چی بود؟)

درد بزرگ ادبیات و تحقیق غیر مسئول را می‌بینید؟! قدمای سنگین و بیش و کم مذهبی و پایبند مبانی اخلاقی و اصول انسانی و غیره این‌ها بودند، موج نویی‌های مزلف کافه تریاهای جدید را که خودتان می‌بینید. کار اساسی نیما و انقلابیون ادبی ما در شعر این نبود که وزن را شکستند و سخن را از قید مکرر قافیه ها رها کردند، این بود که روح شعر و جهت نگاه و احساس شاعر را دگرگون ساختند و این زبان خدایی را از قید حصارهای بلند به کوچه آوردند و چنان نیرومند و موفق که گویی اساساً در قالب شعر نیمایی نمی‌توان مدیحه سرود! نویسندگان احساساتی و نازک‌دلی که فرو افتادن برگی (که ستم و تاراج باد خزانی قرار گرفته است) چشمانشان را به اشک می نشاند (چون محمد حجازی و علی دشتی) فقط یک بار گذرشان به ده ما افتاد - اتفاقاً به مزینان - و ما با شگفتی و شادی خبر را استقبال کردیم که نویسندگان و ادبای بزرگ تهرانی قدم از محافل گرم ادبی پا به روستا گذاشته‌اند و از چشم "فتنه" و روی "زیبا" و دست و دل ممدوح و غمزه معشوق، لحظه‌ای فراغت یافته‌اند و به سراغ ما سوختگان کویر و قربانیان رنج و کار و گرسنگی آمده‌اند؟!

اما نه گرسنگی‌مان را احساس کردند و صدای تازیانه ها را شنیدند و رنجمان را چشیدند، و نه زندگیمان را دیدند، دیدیم که فقط و فقط به جستجوی "زیبا" خانمی آمده‌اند که نمی‌دانم از کجا به ده ما افتاده بود و قصه باز همان قصه اسافل اعضاء زیباست و شیخ حسین مزینانی! ("زیبای" حجازی را بخوانید). این است نویسنده غیر مسئول، و این است فاجعه‌ای که "هنر برای هنر" می‌سازد، که نه تنها هنر را از خدمت انسان آزاد می‌کند، بلکه به خدمت ضد انسان و در کار انحطاط و سرگرمی انسانش می‌گمارد. چنین است که امروز، هنر عبارت شده است از خوراک‌هایی که هنرمندان، برای کسانی تهیه می کنند که نمی‌دانند بعد از سیری دیگر چه بخورند و وقتشان را چگونه بگذرانند؟ و نویسندگان، خوراک‌های جنسی و پلیسی و سرگرمی‌های ذهنی و خیال پردازی‌های فکری می‌سازند، برای کسانی که فارغ از زندگی مادی، در اندیشه اشتغال اوقات فراغتشانند و پر کردن پوچی زندگیشان!

و تحقیقات دانشگاهی علماء با مردم و سرنوشت مردم تماسی ندارد و به خاطر حقیقت علم! بزرگترین ابزارها را به دست دشمنان انسان می‌دهند. این است که از این همه پیشرفت هنر و نقاشی و موسیقی و علم و شعر و ادب و تکنیک و فیزیک، هیچ کس از توده را بهره‌ای نیست. گرچه بسیارند کسانی که وضع زندگیشان بهتر شده است، اما این‌ها مصرفی‌هایند نه تولیدی‌ها.

"هنر برای هنر"، "علم برای علم"، و "مذهب برای مذهب"، و همچنان که هنر برای هنر، تجلیل از هنر می‌ماند، و علم برای علم، تجلیل از علم، و به خدمت انسان گماردن هنر و علم، تحقیر هنر و علم می‌ماند، مذهب برای مذهب نیز، اصالت دادن به مذهب می‌شود و به خدمت کمال انسانی درآمدنش، وسیله کردن مذهب و تحقیر مذهب است!!


اما در چنین تجلیلی عامیانه یا عوام فریبانه و در زیر این جلال دروغین، حقیقت و حیات مذهب منجمد و تعطیل می‌شود. همچنان که حقیقت و حیات هنر و علم. این است که امروز می‌بینیم، مذهب، شعائر مذهبی، مراسم دینی، عبادات، سنت‌ها و حتی مخارج و ابراز احساسات مذهبی در اسلام، مسیحیت . . . بیشتر از گذشته است، مسجد پیامبر را مقایسه کنید با مساجدی که هر یک شاهکاری از هنر و ذوق و نبوغ و طلا و سرمایه است. این تجلیل از مسجد است، اما در حقیقت خالی کردن مسجد است از محتوی.

مذهب به خاطر مذهب، نماز به خاطر نماز، روزه به خاطر روزه، حبّ علی به خاطر حبّ علی، قرآن به خاطر قرآن... یعنی علی و قرآن و روزه و نماز و تشیع و اسلام را تجلیل کردن، اما از مصرف انداختن. یعنی آنچه را که وسیله نجات است در طاقچه و قاب طلایی گذاشتن و هی در برابرش خم و راست شدن و تعظیم و تجلیل و سجده کردن، بی آن که هیچ دردی دوا شود. این است، مذهب برای مذهب!

نظرات  (۱)

سلام عالی
پاسخ:
سلام
ممنون

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">