راه کربلا از زینبیه می گذرد
سه شنبه, ۲۶ آبان ۱۳۹۴، ۰۷:۵۲ ب.ظ
اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل
محمد و آخر تابع له علی ذالک ...
نمیتوان مدام عاشورا خواند، نمیتوان
ازین هیات بدان هیات گریخت، نمیتوان در پشت صد سلام و لعن ها گم شد..
همان گونه که کربلا به گستره عالم خاکی
و افلاکیست ، حسینی بودن نیز نه
یک صفت بل سبک زندگیست . و زمانی
میتوان گفت حسینی شده ایم که حسین "ع" در باور ما محسور نمانده باشد،
حسینی بودن یعنی بدنبال حسین گشتن . و تکاپو داشتن .
و این فاجعه تربیت هیاتی ماست که حسینی
بودن را در بکاء خلاصه کرده است و ان هم در نازل ترین اشک، اشک هایی که با زور
مقتل خوانی باز حاصل شده ، اشکها و تلاش هایی برای یک حال، برای تخلیه ، تخلیه از مصائب
روزمره خود ..و این نه ان اشکیست که گفته اند بال
مگسی از آن مکفی بر هدایت ادم است. مگر نه این است قاتلین حسین "ع" خود
گریستند بر این فاجعه ..
جان سخت ترین سد مقابل بنی آدم است، و
گذشتن از آن معیاریست برای سنجش باور ما . و این جان دادن هدف نیست تنها
یک وسیله است ..
معیار حسینی بودن ما
باور داشتن یا نداشتن ما به حسین نیست،حسینی بودن ما در میزان بی قراری ماست
.(..ان لا یقّاروا..) . سینه چاکی در کلاسها و تاریخ خوانی ها و میان هیات ها هنر
نیست،که بسیاری سینه چاکان حسین در تاریخ ، قاتلان حسین زمان بوده اند.
چه سخت است حسین را در زمان حسر کردن..
نمیتوان مدافع حق در تاریخ بود و لعن
کننده ی باطل در تاریخ، و حق حی و باطل حی را به حال خود رها کرد و مشغول زیارت و
شفاعت گشت.
مکتب حسین و مکتب صاحب الامر بدنبال
زیارت و شفاعت نیست بدنبال شباهت است.
شباهت یعنی من در تمامی حالاتم باید به
این پرسش پاسخ دهم، که
شیعه بودن چه مسولیتی متوجه من میکند ..
اعتقاد به صاحب الامر چه وظایفی را
متوجه من می کند ..
۹۴/۰۸/۲۶