پیشگام رهایی

پیشگام رهایی

طبقه بندی موضوعی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مرگ احساسات» ثبت شده است


بدور از اینکه همه چیز را به تکنولوژی ربط بدهیم ، علت را جای دیگری مینگرم ..

بیچارهِ مردمی  که از صبح چونان موری این سو و ان سو میدوند ، و در رفت و امد کاری جز محاسبه قبوض و بدهی ها و کسری جیبشان ندارند  باید چنین نیز  باشند ، حق می دهم به انها .


دیگر  از دیدن انها متحیر نمیشوم یا شاید متوجه انها نمیشوم و  در  جمع و تفریق خودم هستم ..

به هر حال تلاشم برای  زنده ماندن است دراین گردابی که همه چیز را در خود میبلعد . تا احساس و محبت و عشق از این کالبد  قبض کند تا ربات دو پایی فاقد انسانیت تحویل بدهد . 


با هر ادبیاتی و از هر زاویه ای هم که بنگری باز این کالبد را بی روح و جان میبینی ..و نوع دوستی  ، محبت ، احساس ، مسولیت اجتماعی ، تفکر اجتماعی و.. را بی معنا  .


لعنت بر این فاصله جهنمی طبقاتی

وای بر جامعه ای که دم از اسلام میزند و مسلم نیست 

اوف بر مسولین مرفه شکم سیر درد بیچاره نفهم 


..  بیرون کشید باید  ازین ورطه رخت خویش را . ( تحریمیم میفهمی ) !!!


- هی یه قدم می رفت جلو ، دو قدم میومد عقب . پیر زن پشت خمیده و چادری ای که سرش را به زور میتوانست بالا بیاورد . 

اجازه داد با هم از خیابون رد  بشیم . . . قدم دوم رو برنداشته بودم که دست انداخت توی دستم  ، بدنم یخ کرد و رنگم پرید ، خدا روشکر اتوبان یا بزرگ راهی نبود و با چند قدم همه چی تمووووم شد و الا پس میوفتادم ..


- چهار پنج نفری داشتن یه جعبه سنگین رو حول میدادند ، خودم رو بهشون رسوندم جعبه رو حول دادم ، در حین زور زدن متوجه تعجب جمع شدم بعد کمی دقت کردم دیدم جعبه فلزی سنگین توی پتو پیچیده شده یه گاو صندوق بزرگ هست ..

خب  نباید انتظار داشت ادامه میدادم ..یه کوچلو حل دادم و  خودم رو در بین جمعیت عابران بی تفاوت  قرار دادم تا در افق گم بشم . 



من انسانی از فرزندان آدم هستم صدای من را از دور دست ها و از پشت این واژگان در اوقات و لحظاتی که بیشتر از پیش در هم می پیچند می شنوید . 

من زنده ام  و تا این لحظه در تلاشم تا عوامل حیاتی ام را زنده نگاه دارم  .   

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۴ ، ۰۰:۵۰
پیشگام رهایی